اختلاف
نظرات ادم ها درباره ی نوع برداشت از دنیای مدرن ،سبک زندگی های متفاوت ،موضوع شتاب زدگی دنیای امروزی و دور شدن انسان ها از فطرت واقعی خودشان،همه و همه باعث شده ارزش های جدیدی تعریف شوند،حالا توی این مسابقه ی سرعت ،گاهی متاسفانه انطباق با به اصطلاح این مولفه های جدیدی که زندگی ماشینی به انسان دیکته کرده،نشانه ی هوش و سازگاری بهتر قلمداد می شود .
این مسائل مرا یاد شعر به یادماندنی عقاب از پرویز ناتل خانلری انداخت،شعری زیبا ،بدون ان که بخواهم قضاوتی درباره ی سراینده ی ان داشته باشم ،که اثر بعد از خلق متعلق به کسانی است که ان را می فهمند و درک می کنند .
شعر با این نکته از کتاب خواص الحیوان شروع می شود که «گویند زاغ سیصد سال بزیدو گاه سال عمرش از این درگذرد ...عقاب را سال عمر سی بیش نباشد»بخش های کوتاهی از این اثر ماندنی را نقل می کنم
گشت غمناک دل و جان عقاب چون از او دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید افتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ی ناچار کند دارویی گیرد و در کار کند
صبحگاهی زپی چاره کار گشت بر باد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت ناگه از وحشت پر ولوله گشت
وان شبان بیم زده ،دل نگران شد پی بره نوزاد دوان
کبک در دامن خاری اویخت مار پیچید و به سوراخ گزید
اهو استاد و نگه کرد و رمید دشت را خط غباری بکشید...
«متاسفانه نام عکاس این تصویر انتخابی را نمی دانستم تا ذکر کنم»