چارلی
چاپلین با اثار دوست داشتنی و تاثیر گذار همیشه برای من قابل تحسین بوده و هست ،عصر جدید ،دیکتاتور بزرگ ،سیرک ،روشنایی های شهر ،پسر بچه ،جویندگان طلا ...
فیلم سینمایی روشنایی صحنه (lime light )به نظرم فقط حدیث نفس چارلی چاپلین و مسیری که از ان عبور کرده نیست ،این فیلم روایت فراز و نشیب هایی است که هر انسانی در سفر زندگی خود طی خواهد کرد ،در ستایش انسان ،در ستایش دوست داشتن و هنری که باعث صیقل دادن روح خواهد شد و چاپلین چه خوب و هنرمندانه در قالب داستانی زیبا این مفاهیم ارزشمند را جاودانه کرد.
شاید مفهوم هنری که فراتر از بیان صرف هنرمندانه در تلاش برای کمک به تعالی انسان قدم بر می دارد، در روشنایی صحنه به خوبی به نمایش گذاشته شده ،هنرمندی که درخشش سال های اوجش را از دست داده و جامعه ی فراموشکاری که او را از یاد می برد ،ولی روشنایی درون قلب انسان همیشه او را نجات خواهد داد، در واقع روشنایی صحنه هم نورش را از درخشش قلب های ادمیان می گیرد.
هنوز هم باز که موقع دیدن این فیلم به سکانس پایانی و بخش اخر روشنایی صحنه می رسم ،بغض عجیبی با من همراه هست ،این فقط به خاطر حس خاص این فیلم نیست، که ایمان دارم به علت اندیشه و فکر متعالی است که چاپلین در اوج موفقیت منتقل کرده و تاثیر درستی دارد.
کالورو (چاپلین ) با این که در ابتدای فیلم حسرت شهرت و اسطوره ی گذشته و محبوبیت را با خود همراه دارد ،ولی ارام ارام به حقیقتی بزرگ دست پیدا می کند ،حقیقتی که بالاتر از قله های بلند شهرت و اسطوره به او ارامش می دهد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر