یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۴۰۰

«ساعت ها»

تاریخچه ی همراهی «ساعت ها» این عقربه های همیشه دوان با انسان ها به نظرم به هزاران سال قبل بر می گردد،از ساعت های ابی و افتابی گرفته تا ساعت شنی،ساعت عقربه ای و ساعت هوشمند.

تقسیم بندی گذر زمان به دقیقه ها و ثانیه هایی که حضوری عجیب در زندگی انسان مدرن پیدا کرده،ساعت دیواری،ساعت مچی،ساعت گوشی های همراه،ساعت نوار پایینی ویندوز،ساعت ها همه جا هستند.

چه ساعت هایی که از یاد برده ایم،چه ساعت هایی که تبدیل به خاطره های شیرین یا تلخ شدند،ساعت های انتظار،ساعت حرکت یک سفر،ساعت شروع سانس یک فیلم،ساعت باز و بسته شدن کسب و کارها،ساعت طلوع و غروب خورشید،ساعت یک ملاقات،ساعت های کلاس،ساعت های زنگ تفریح مدرسه،ساعت ها و دوباره ساعت ها.


ولی بین این ساعت ها به نظرم همیشه زمان های  گمشده ای هم وجود داشت،ساعت های گمشده ای که میان چرخ دنده های دقیق عقربه ها هرگز وقتی برای ان ها پیدا نشد،ساعت هایی که هنوز هم بین  تکرار دقیقه ها،مجال کمتری برای« اتفاق»پیدا می کنند.

به یاد یکی از اثار  سالوادور دالی افتادم،ساعتی که به ارامی در حال اب شدن است،به رویدادها و وقایع فکر می کنم و دوباره به ساعت «دالی» نگاه می کنم.

ساعت ها می روند و دوباره برمی گردند،رویدادها شاید در چرخش عقربه ها به ظاهر تکرار شوند ولی ساعت ها هرگز تکراری نیستند.


پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۴۰۰

مجسمه های مفهومی

 با دیدن تصویر مجسمه های مفهومی در شهر های مختلف دنیا به نظرم رسید این جور مجسمه ها در ایران کمتر به چشم می خورند،هر چند ساخت مجسمه و تندیس از شخصیت های واقعی هم ارزش خاص خودش را دارد ولی شاید مجسمه های مفهومی تاثیرات  عمیق تری به جا می گذارند.

تصویر این مجسمه های جالب و به یادماندنی مربوط به کشورهای امریکا،چین و انگلیس هستند.








پنجشنبه، خرداد ۰۶، ۱۴۰۰

صدف های دریایی

دوران کودکی،قبل از این که دریا را از نزدیک دیده باشم برای اولین بار با صدف های دریایی،صدای امواج  دریا را می شنیدم،جمع کردن صدف ها با شکل و رنگ های مختلف حس خاصی داشت.

صدف هایم ان موقع سوغاتی مسافرت دیگران به دریا بود،صدای امواج دریا هر صدفی هم با صدف دیگه به نظرم فرق داشت،بزرگتر که شدم با این که متوجه دلیل علمی شنیدن صدای داخل صدف ها شدم ،ولی هنوز هم صدای امواج دریا  رو  از درون صدف های دریایی می شنیدم.




یادم هست وقتی برای اولین بار کنار ساحل رفتم و دریا رو از نزدیک دیدم،به یاد خاطره ی شنیدن صدای صدف ها افتادم.

گاهی سال های خیلی دور صدف های ریز و درشت رو  توی هر سفری از کنار ساحل جمع می کردم،یادگاری های کوچکی می شدند از خاطره هایی که به یاد می موندند،هر چند با گذشت زمان  فقط یک صدف رو به یادگار  گوشه ی جعبه ای نگه داشتم و بقیه صدف ها  رو دوباره به اب برگردوندم

نمی دونم،هر موقع دوباره به یک منطقه ساحلی سفر کنم،این دفعه،دوباره صدف ها  رو برای یادگاری جمع  کنم یا از کنار صدف ها به ارامی بگذرم.

  پی نوشتمتاسفانه  برای من نام عکاس این تصویر به یادماندنی مشخص نیست،ولی به نظر می رسد این عکس در ساحل جزیره تاسمانی استرالیا  گرفته شده است.


سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۴۰۰

رمز ارزهای دیجیتال

«کسب و کاری که تنها دستاوردش پول است،یک کسب و کار ورشکسته است»...هنری فورد

خبرهای مختلف از بازار رمز ارزهای دیجیتال باعث شد به یاد بعضی فیلم های به یادماندنی که داستان ان ها توی دوره تب طلای امریکا می گذشت بیفتم.

 به نظرم بی اعتنایی به اسیب های تبادل های مالی غیر شفاف و صرف انرژی برق زیاد برای تولید بعضی از  رمز ارزها به جای خوبی نمی رسد و همین طور متاسفانه نگاه سرمایه گذاری روی این رمز ارزها داستان جدیدی درست کرده، شاید این اوضاع به دوره  «تب طلا» شباهت دارد.




کاش این حجم زیاد از  اموزش ها و بحث های رسانه ای برای سرمایه گذاری روی بعضی از این  رمز ارزها هم  صرف تشویق و تعلیم برای کارافرینی می شد.

 شاید هنوز تا روزی که رمز ارزهای دیجیتال کاربرد واقعی و درست خودشان را پیدا کنند،فاصله زیادی باقی مانده باشد.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۴۰۰

یک عکس،یک نگاه

این روزها به صورت اتفاقی نگاهم به عکسی  از دره Monument Valley افتاد،دره ای که محل فیلمبرداری بخش زیادی از اثار جان فوردبوده،سینمای وسترن که هنوز هم دیدن دوباره اثار این ژانر خالی از لطف نیست.


با این که اغلب مخاطبان این ژانر سینمایی هرگز از نزدیک این منطقه را ندیده اند ولی تاثیر روایت های سینمایی به ساخت خاطره ذهنی کمک کرده،خاطره ای که به نوع خاطره های تجربه شده نزدیک  شده و با وجود این که هرگز  برای مخاطب رخ نداده ولی شاید تبدیل به یک گذشته تاریخی می شود.