جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۴

کارگران دریا...

دیدن عکس و فیلم های خبری از وضعیت پناه جویان میانماری تکان دهنده است ،انسان هایی سرگشته روی اقیانوس بیکران ،بدون غذا و اب در جستجوی پناهی هستند تا ارام بگیرند .

به دنبال جانبداری و قضاوت میان اختلاف های فرقه ای و منطقه ای این ادم ها نیستم که اگر مخالفان همین گروه از انسان ها هم در همین وضع قرار می گرفتند به همین اندازه جای تاسف داشت.

انسان امروز وضعیت پیچیده ای پیدا کرده از یک طرف  با وجود عصر ارتباطات وسیع اجتماعی و بالا رفتن اگاهی های عمومی چشم انداز دنیای بهتری دیده می شود ولی از طرف دیگر هنوز بخش های وسیعی از دنیا درگیر اختلاف های ریز و درشتی است که کام مردمان را تلخ می کند و زندگی نسل های مختلف را تحت تاثیر خودش قرار می دهد.





کاش روزی از راه می رسید که انسان ها نوع دوستی خودشان را به خاطر مهربانی محض و انسان دوستی انجام می دادند،فراتر از حلقه ی خانواده ،ملیت ،دوستان ،... به همه ی افریده های خداوند با عشق روبرو می شدیم .

گاهی به این فکر می کنم که یک پرنده کوچک به راحتی می تواند بر فراز اسمان ها از همه ی مرزهای مصنوعی که ما انسان ها ساختیم عبور کند و لانه اش را  هر جایی که دلش خواست بسازد ولی ما انسان ها با قوانین و کلیشه هایی که ساخته ایم این حق طبیعی بشر را برای او سخت و سختتر می کنیم .

به یاد بخشی از نامه ای که ویکتورهوگو نوشته و در مقدمه ی کتاب کارگران دریا ذکر شده افتادم که ان را نقل می کنم 

«برای درک وضع روحی من،در خلوت و تنهایی باشکوهی که به سر می برم در نظر اورید که من بر فراز تخته سنگی نشسته ام که امواج کف الود دریا به زیر پا و همه ابرهای بزرگ اسمان در زیر پنجره اتاقم قرار دارند.

من در این رویای عظیم اقیانوس به سر می برم و چون کسی هستم که اقیانوس به خواب مغناطیسی اش انداخته است و در برابر این مناظر شگفت انگیز و این فکر عظیم زنده که در ان فرو رفته ام ،نوعی شاهد خدا گشته ام ...»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر