به یاد روزهای مدرسه که می افتم،کلاس های یادگیری زبان
انگلیسی و عربی هم همیشه داستانی داشتند،هر چند بچه ها تمرکز و انرژی بیشتری صرف
یادگیری انگلیسی می کردند و از رفتن به
کلاس های خارج از مدرسه هم برای تقویت زبان انگلیسی استقبال می شد،ان روزها «کانون
زبان» مهمترین مرجع یادگیری زبان های خارجی به حساب می امد و هنوز تعداد اموزشگاه
ها به گستردگی امروز نبود.
با وجود این که در سیستم اموزشی ایران، سابقه ی طولانی تدریس زبان های خارجی با کتاب های مختلف
درسی و معلم ها و دبیرهای اگاه وجود دارد، ولی این سوال همیشه مطرح است چرا خروجی موفقی برای تسلط کافی زبان های خارجی بین دانش اموزان کمتر دیده می شود تا جایی که به
نظرم کمتر کسی بدون پیگیری
های شخصی خودش یا کتاب ها و فایل های اموزشی خارج از نظام اموزشی یا به کمک کلاس ها ی خارج از مدرسه و... به سطح قابل قبولی از یادگیری زبان نمی رسد.
با گذشت زمان و به تناسب روزگار در ایران ،یادگیری زبان
های خارجی از انحصار زبان انگلیسی هم بیرون امد و موج استقبال زبان اموزان برای یادگیری فرانسوی ،اسپانیایی
،المانی،... و این روزها هم حتی ترکی استانبولی بیشتر شده،با این که شاید هنوز هم
یادگیری زبان انگلیسی جایگاه خاص خودش را حفظ کرده و یادگیری ان برای نسل امروز به
عنوان امری لازم و حتمی در امده،گاهی به
این فکر می کنم که چرا و چطور یادگیری
زبان هایی غیر از زبان مادری تبدیل به
ضرورت شد و این قضیه بیشتر در چه کشورهایی شدت بیشتری پیدا کرد.
مدتی قبل کتاب «به عبارت دیگر» نوشته ی جومپا لاهیری ترجمه
امیر مهدی حقیقت را خواندم، او داستانی از
مسیری را که برای یادگیری زبان ایتالیایی پشت سر گذاشته به خوبی شرح داده تا
جایی که این کتاب را به زبان ایتالیایی می
نویسد،از چالش های یادگیری یک زبان جدید تا لذت خواندن و نوشتن به زبانی دیگر .
نویسنده ای هندی تبار
که در امریکا زندگی می کند و اثارش را به انگلیسی می نویسد و حالا یک کتاب به زبان
ایتالیایی هم در کارنامه اش دارد،نمی دانم شاید به گسترش مخاطبانش فکر کرده یا به قول خودش بیشتر تجربه ای در حوزه یک زبان دیگر است.
نویسندگانی در سراسر دنیا هستند که
بعد از ترجمه اثارشان به انگلیسی یا به زبانی فراگیر تر از زبان بومی خودشان، در دنیا بیشتر
شناخته می شوند ولی باز هم در ادامه مسیر به زبان مادریشان می نویسند،گروهی هم هستند بعد از خلق چند اثر به زبان بومی خودشان در مقطعی تصمیم می گیرند به زبان انگلیسی بنویسند یا زبانی با گستردگی جغرافیایی بیشتری را
انتخاب می کنند و از یک جایی به بعد دیگر به زبانی دیگر می نویسند،قضاوت میان این انتخاب ها کار چندان ساده ای نیست.
حافظ ، سعدی،خیام ،مولانا و... با این
که قرن ها قبل با همین زبان فارسی ،اثارشان را نوشتند ولی امروز اثرشان به بیشتر زبان های مهم
دنیا ترجمه شده و به دل ملت های متفاوت جهان راه پیدا کردند و در مقابل می توان به نویسندگانی اشاره کرد که برای به دست اوردن اقبال بیشتر به اثار شان از نوشتن به زبان مادریشان به زبان فراگیرتری کوچ
کردند،در میان ان ها هم می توان افراد موفق و مطرحی را
مثال زد و البته کسانی هم هستند که توفیق چندانی نداشتند ، به همین
خاطر ،مشکل می توان به نسخه ی واحدی رسید.
به نظرم ممکن
است یادگیری دانش یک زبان ،در زمانی کوتاه هم عملی
شود ولی درک کامل یک فرهنگ خاص در منطقه ای دیگر از جهان، درک ظرافت های پیچیده
زبانی و دانش تاریخ و سیر اجتماعی و... درنقاط
مختلف دنیا چالش هایی خواهند بود که
فراتر از یادگیری زبان هستند.
بدون تردید یادگیری «زبان های دیگر» عبور از نوعی مانع به حساب می اید،شاید تسلط به زبانی دیگر مهارت
افراد را هم در مسیر زندگی بالا ببرد ، شاید ادم های بسیاری با مهارت یادگیری «زبانی دیگر»
شانس موفقیت در مهاجرت های احتمالی ، موقعیت های تحصیلی ،شغلی
و اجتماعی بهتری هم پیدا کنند و امکان دسترسی به منابع مختلف
بدون واسطه مترجم را دارند.
ولی نکته ای که نمی توان نادیده
گرفت این حقیقت است که به نظرم هر انسانی
فارغ از هر زبانی با جهان بینی ویژه خودش دنیا را می بیند،دنیای اندیشه ها ،انتخاب
ها ،رفتارها و در مجموع «خود واقعی» هر ادمی با هر« زبانی» او را در هر کجای این جهان
هستی ، همراهی می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر