یاد کتاب
دنیای قشنگ نو اثر الدوس هاکسلی افتادم،داستانی خیالی که نقد دنیایی است که با وجود پیشرفت های زیاد از جوهر واقعی انسان دور و دورتر می شود،کتاب را سال ها پیش خواندم ولی تاثیری که همان موقع داشت باعث شد هر وقت با تناقض های دنیای مدرن مواجه شوم با خودم می گویم این هم دنیای قشنگ نو .
دنیای مدرن انبوهی از اطلاعات جدید را هر لحظه به ارمغان می اورد ،هر چند ارتباطات انسانی تعریف جدیدی پیدا کرده که با مولفه های گذشته قابل انطباق نیست ،انسان امروزبسیار فراتر از تصورات انسان نخستین در دنیایی از تصاویر و کلمات شنا می کند .
با
این که شاید بتوان نویسنده ی کتاب دنیای قشنگ و نو را به بدبینی متهم کرد ولی با نگاهی منصفانه باید خطری را که هاکسلی یاداوری کرده جدی بگیریم .
جهان بینی فطری انسان و ارزش های انسانی چیزهایی نیستند که با تغییرات و پیشرفت های تکنولوژی اعتبار خودشان را از دست بدهند،دانش بشری حاصل تجربه،ازمون و خطاهای علوم مختلف بوده و هست و هرگز نباید فراموش کرد که قواعد زندگی بشری بر پایه ی فلسفه ی حیات قرار گرفته و پیشرفت های دنیای مدرن در واقع فقط ابزارهایی هستند برای این که انسان شرایط بهتری برای زندگی در جهت معنا داشته باشد .
نام داستان را هاکسلی از بخشی در متن نمایشنامه ای از شکسپیر وام گرفته و کنایه ای از دنیای رنگارنگی است که با وجود همه ی امکانات فوق مدرن از انسان ابزاری ساخته که فقط به لذت های مادی فکر می کند و معنویت را به فراموشی سپرده است.
«متاسفانه نام عکاس این تصویری که برای این مطلب انتخاب کردم را نمی دانم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر