پنجشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۳

نگاهی به فیلم مرد راه اهن (The Railway Man)

این روزها همه از جنگ ها و خونریزی هایی می گویند که بلای جان انسان بوده و هست خشونت هایی که به بخش جدا نشدنی زندگی انسان های امروزی تبدیل شده و در این مقطع زمانی منطقه  خاورمیانه بیشترین اسیب را از این خشونت ها تحمل می کند.

 دیدن فیلم سینمایی مرد راه اهن (The Railway Man) توی این اوضاع و احوال برایم جالب بود ،با این که این فیلم اثر کارگردانی است که برایم چندان شناخته شده نیست ولی به نظرم یکی از اثار موفق در ستایش از صلح و دوست داشتن هست.

مرد راه اهن به کارگردانی جاناتان تپلیتزکی و بازی های هنرمندانه ی نیکول کیدمن و کالین فرث روایت خاطرات تلخ سربازی  است که در زمان جنگ جهانی دوم به دست نیروهای طرف مقابل اسیر می شود و در زمانی با شکنجه افسر ژاپنی( نیروهای متحدین )فشار روحی و روانی زیادی را با خود به دوش می کشد ،اسیب سختی که حتی بعد از گذشت سال ها فراموش نشده و به تلاش او برای پیدا کردن افسر ژاپنی برای انتقام منجر می شود.


مرد راه اهن من را به یاد فیلم دوست داشتنی پل روخانه کوای اثر دیوید لین انداخت ،چون بخشی  از خاطراتی که شخصیت اول فیلم بازگو می کند در همان زمان و مکان رخ می دهند .

مرد راه اهن در ابتدای فیلم با کشمکش های درونی به خاطر خاطرات تلخ گذشته نمی تواند از زندگی خود لذت ببرد و به نوعی سایه ی سیاه گذشته با قدرت با او همراه است ،در بخش میانی فیلم ان چه اتفاق افتاده را می بینیم و بخش پایانی به نوعی انتخاب انتقام و بازتولید خشونت در یک طرف و بخشش و گذشت مقابل شخصیت فیلم قرار می گیرد ،انتخابی که فقط گزینه ی یک شخص نیست که شاید راهی است که جامعه ی انسانی امروز باید با چشمانی باز انتخاب کند.

فیلمنامه ی فیلم سینمایی مرد راه اهن بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و این نکته مهم نشان می دهد که انتخاب بخشش و گذشت با وجود همه ی سختی ها به دور از شعار زدگی و بر مبنای ان چه در واقعیت اتفاق افتاده روایت می شود.

مردراه اهن به خوبی نشان می دهد که انسان ها توان در کنار هم بودن با صلح و ارامش را دارند ولی ان را فدای پیچیدگی هایی می کنند که در نهایت ارمغانی برای ان ها به همراه ندارد.

سینما و ادبیات با بیان هنری خود همیشه تلاش می کنند این نکته را یاداوری کنند که دنیایی که ما در ان رندگی می کنیم خانه ی همه ی انسان هاست و همه باید با مهربانی بر مسائل و مشکلات غلبه کنند .

وقتی افسر ی که نقش ان را کالین فرث بازی می کند در موقعیت انتقام از افسر ژاپنی قرار دارد و گفتگویی بین ان ها شکل می گیرد به نظرم یکی از تاثیر گذارترین سکانس های این فیلم رقم می خورد .


موقعیت انتقامی که تبدیل به گذشت و بخشش و دوستی میان این دو دشمن دیرینه می شود جایی که  به معنای واقعی انسان نزدیک می شویم .


هیچ تردیدی نیست پیچیدگی های دنیای سیاست بر خیلی از مسائل انسانی در سرتاسر دنیا سایه انداخته ولی با این وجود اراده ی انسان و جامعه بشری حرف اخر را دیر یا زود خواهد زد و برگ برنده رعایت حقوق انسانی خواهد بود.

پنجشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۳

بدون عنوان

«شما می توانید،دهل را در پلاس بپیچید و سیم های ساز را باز کنید،اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد... بخشی از کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران ترجمه نجف دریابندری»



متاسفانه نام عکاس این تصویر انتخاب شده برای این مطلب را نمی دانم.

چهارشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۳

دنیای قشنک نو اثر هاکسلی

یاد کتاب دنیای قشنگ نو اثر  الدوس هاکسلی افتادم،داستانی خیالی که نقد دنیایی است که با وجود پیشرفت های زیاد از جوهر واقعی انسان دور و دورتر می شود،کتاب را سال ها پیش خواندم ولی تاثیری که همان موقع داشت باعث شد هر وقت با تناقض های دنیای مدرن مواجه شوم با خودم می گویم این هم دنیای قشنگ نو .

دنیای مدرن انبوهی از اطلاعات جدید را هر لحظه به ارمغان می اورد ،هر چند ارتباطات انسانی تعریف جدیدی پیدا کرده که با مولفه های گذشته قابل انطباق نیست ،انسان امروزبسیار  فراتر از تصورات انسان نخستین در دنیایی از تصاویر و کلمات شنا می کند .

با این که شاید بتوان نویسنده ی کتاب دنیای قشنگ و نو را به بدبینی متهم کرد ولی با نگاهی منصفانه باید خطری را که هاکسلی یاداوری کرده جدی بگیریم .

جهان بینی فطری انسان و ارزش های انسانی چیزهایی نیستند که با تغییرات و پیشرفت های تکنولوژی اعتبار خودشان را از دست بدهند،دانش بشری حاصل تجربه،ازمون و خطاهای علوم مختلف بوده و هست و هرگز نباید فراموش کرد که قواعد زندگی بشری بر پایه ی فلسفه ی حیات قرار گرفته و پیشرفت های دنیای مدرن در واقع فقط ابزارهایی هستند برای این که انسان شرایط بهتری برای زندگی در جهت معنا داشته باشد .

نام داستان را هاکسلی از بخشی در متن نمایشنامه ای از شکسپیر وام گرفته و کنایه ای از دنیای رنگارنگی است که با وجود همه ی امکانات فوق مدرن از انسان ابزاری ساخته که فقط به لذت های مادی فکر می کند و معنویت را به فراموشی سپرده است.


«متاسفانه نام عکاس این تصویری  که  برای این مطلب انتخاب کردم را نمی دانم»