این روزها سایه ی جنگ بخش هایی از مناطق مختلف دنیا را درگیر خودش کرده،جایی که گفتگوها به بن بست می رسند و خشونت به زندگی ارام انسان ها تحمیل می شود،شروع جنگ ها اسان و پایان دادن به درگیری ها و چرخه خشونت سخت و دشوار است.
وقتی به جنگ فکر می کنم صحنه های تاریک و سیاه خاموشی موقع اژیر وضعیت قرمز را به یاد می اورم و انتظار طولانی برای شنیدن سوت ممتد اژیر سفید،صدای اصابت موشک ها یا پرتاب بمب ها ،حس معلق شدن در زمان.
وقتی به واژه ی جنگ از زاویه های مختلف نگاه می کنم، به نظرم ریشه های علت ان تنوع زیادی دارند ،به خاطر منافع سیاسی کشورها،نگاه ایدئولوژیک،اختلاف های مرزی، برای دفاع سرزمینی و ملی،دسته بندی های کشورهای مختلف در مقابل هم که جنگ های جهانی یا ائتلاف های منطقه ای را رقم می زنند،جنگ های منطقه ای ،محلی و شاید ده ها عنوان برای جنگ ها می توان پیدا کرد.
سال ها قبل وقتی Call of Duty بازی می کردم،به نظرم رسید که یک بازی جذاب جنگی تا چه اندازه می تواند از واقعیت های تکان دهنده ی عواقب یک جنگ واقعی فاصله داشته باشد،البته این فقط یک بازی است و قرار هم نیست که کاربران این بازی به نتایج خشونت های جنگ فکر کنند.
به یاد فیلم سینمایی «نجات سرباز رایان»اثر به یادماندنی استیون اسپیلبرگ افتادم،شاید دیدن این فیلم تا حدودی کمک کند به واژه ی جنگ با واقع بینی بیشتری فکر کنیم.
دیدن طراحی مجسمه ساز هنرمند ایتالیایی Lorenzo با این عنوان که« این یک بازی نیست»برایم جالب بود .