فیلم سینمایی«ایدا» با ان قاب های سیاه و سفید
خیره کننده را دیدم و هنوز تاثیر عجیب پایان تکان دهنده این فیلم را حس می کنم
،فیلمی به کارگردانی پاول پاولیکوفسکی که ارام ارام با
فضاسازی خاص و روایت عجیبش مجذوبم کرد
.
ایدا دختر جوانی است که قرار شده سوگند راهبه شدن
را به زودی بخواند تا تمام عمرش را با این انتخاب سپری کند،او قبل از این که
سوگند راهبه شدن را در کلیسا بخواند به ملاقات خاله اش می رود ،تنها بازمانده ای
که در دنیا دارد،پدر و مادرش در جنگ جهانی دوم کشته شدند و حتی محل دفن ان ها هم
نامشخص است.ایدا و خاله اش در سفری عجیب به دنبال پیدا کردن محل دفن پدر و مادر ایدا می روند،سفری که در طول ان ایدا شخصیتی که از کودکی به قول خودش هیچ جایی نبوده با جهان خارج از مرزهای باید و نباید های ایدئولوژیک اشنا می شود.
ایدا معصومانه دنیای اطراف خودش را می بیند و در چالش با
نگاه و جهان بینی دیگران قرار می گیرد او که زخم خورده از جنگی است که هرگز در ان
نقشی نداشته در انتخاب مسیری که امده دچار چالشی مهم می شود .
سکانس های پایانی فیلم من را به یاد کتاب «اخرین وسوسه مسیح »نوشته نیکوس کازانتزاکیس انداخت و فیلمی که اسکورسیزی بر اساس ان ساخت .
سکانس های پایانی فیلم من را به یاد کتاب «اخرین وسوسه مسیح »نوشته نیکوس کازانتزاکیس انداخت و فیلمی که اسکورسیزی بر اساس ان ساخت .