«این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟ ...خیام »
انسان در گذر زمان حرکت می کند،حالا که به اخرین روزهای امسال نزدیک می شویم بیشتر می توان این وضعیت را حس کرد ،وقتی عکس های تاریخی گذشته را کنار تصویر های امروز می بینم حس عجیبی پیدا می کنم ،همه ی ما انسان هایی که امروز معاصر هم قرار گرفتیم در یک فرصت تاریخی غیر قابل برگشت در کنار هم روزگار می گذرانیم ولی کمتر به این موضوع توجه داریم.
روزهای اخر هر سال با خودش حس و حال عجیبی می اورد، یک جور تمام شدن که با شروع شدن پیوند خورده،تکراری که هنوز تکراری نشده و قرار است هر سال مثل یک شعر نو سروده شود.
امشب توی خیابان وسط جمعیتی که مثل یک موج حرکت می کرد به ادم ها خیره شدم، چهر ه های خوشحالی که ماهی قرمز شب عید می خریدند یا ان طرفتر ادم هایی که هر کدام دنبال بخشی از شادمانی نوروز بودند.
به یاد گذشته های دور افتادم ،زمانی که شاید یک تخم مرغ رنگ شده هم چقدر خوشحالم می کرد بوی عطر لباس های نو و سفره هفت سینی که جادوی عجیبی داشت .
این روزها همه به ساعت زمان تحویل سال نو فکر می کنند،فرصتی که از نو می توان دوباره شروع کرد ،ولی به نظرم گاهی زمان پیچیده تر از این حرف هاست،وقتی از اینده ی خیلی دور به امروز نگاه کنیم الان توی یک گذشته ی از دست رفته ایم،این فکر شاید باعث اندوه شود و لی می تواند ما را به فکر فرو ببرد که با نگاهی عمیقتر گذر لحظه ها ،ساعت ها و سال ها را ببینیم
زمان منتظر ما نمی ماند و با سرعت عجیبی به سمت ساحل حرکت می کند.
هنوز هم موقع تحویل سال همان حس عجیب و غریب زمان کودکیم را دارم،شاید در انتظار اتفاقی نو معجزه ای نو ...
متاسفانه نام عکاس و طراح این تصویری که برای مطلبم انتخاب کردم را نمی دانستم تا ذکر کنم.