امشب
به مناسبت روز زن و مادر ،که چند روزی از ان گذشته ،شاهد نمایش دوباره ی فیلم سینمایی «مادر» بودم و با این که این فیلم را در طول سالیان گذشته بارها موقع تکرار دیده ام ولی باز هم به تماشای یکی از ماندگارهای سینمای ایران و اثر شاعرانه ی علی حاتمی نشستم .
مادری که اخرین روزهای عمرش را در کنار فرزندانش سپری می کند و فرزندانی که به بهانه ی مادر گرد هم امدند و با این که فرسنگ ها از دنیای هم فاصله گرفتند ولی باز به حرمت مادر ،زیر یک سقف ارام ارام یکدیگر را می بینند و شاید می شناسند.
دیالوگ های دلنشین علی حاتمی باز هم در مادر به ثمر نشسته و از زبان هر کسی که سخن می گوید به خوبی باعث جذب مخاطب خود می شود .
دیالوگ جلال الدین (امین تارخ )هنوز توی گوشم هست که «تلخی با قند شیرین نمی شه ،شب رو باید بی چراغ روشن کرد»
نوای دلنشین موسیقی ارسلان کامکار هم در کنار فضاسازی درخشان علی حاتمی به نظرم مادر را به یکی از نمونه های مثال زدنی سینمای ایران تبدیل کرده است.
مادر به عنوان محور اصلی داستان به نوعی چراغی است که همه زیر نور وجود او یکدیگر را بهتر می بینند تا اختلاف ها و کج فهمی ها به نزدیکی و احترام تبدیل شود.
شاید مادر و خانه ی زیبا و قدیمی را بتوان سرزمینی تصور کرد که با اغوش باز فرزندانش را با وجود همه ی تلخکامی ها می پذیرد و چه زیباست که فرزندان هم در کنار هم ،نگاه نگران مادر را ناامید نکنند و قدر کنار هم بودن را بدانند و گذشته ای که با سختی از ان عبور کردند را فراموش نکنند .
تاریخ پر نشیب فرازی که هم در نمونه ی کوچک ان یعنی خانواده و هم نمونه ی بزرگ ان یعنی اجتماع و سرزمین نمود پیدا می کند.
تاریخ پر نشیب فرازی که هم در نمونه ی کوچک ان یعنی خانواده و هم نمونه ی بزرگ ان یعنی اجتماع و سرزمین نمود پیدا می کند.
دوربین علی حاتمی که از پشت میله های تخت بالا رفت ،روح پاک مادر هم از قفس تن رها شد و به حقیقت پیوست.